ارواح پر سر و صدا

آنچه كه در سلسله مطالب ديگران مي‌خوانيد به معناي تاييد آن نيست، بلكه تنها اتفاقاتي است كه براي افراد مختلف افتاده است و تنها از لحاظ علمي به آن پرداخته شده است.

 

_ _ _
(پلتر گيست) به زبان آلماني به معناي (روح پر سر و صدا) است و تاكنون درباره آن تحقيق‌ها و بررسي‌هاي زيادي انجام شده است، اين روح بارها و بارها سوژه فيلم‌ها بوده و هميشه باعث هيجان تماشاچي شده است. روح پلتر گيست فقط سر و صدا ندارد بلكه گاه بوهايي نيز به مشام مي‌رسد و حتي گاهي روح رويت مي‌شود. اين روح معمولا حضور خود را با صداي تق تق آرام و يا حركت اندك اجسام كوچك آغاز مي‌كند و كم‌كم اين حضور پررنگ‌تر مي‌شود تا جايي كه حتي گاه به پرتاب مبلمان خانه منتهي مي‌شود. روح پلتر گيست اگر مجسم و قابل رويت شود، توسط تمام افراد داخل منزل قابل ديدن است ولي يكي از آن افراد است كه هميشه در محل حاضر است و بيش از ديگران در معرض توجه روح قرار دارد. اگر آن يك نفر از آن خانه برود آن روح نيز خواهد رفت. اين شخص اغلب يك دختر زير سن نوجواني است كه بدون اين‌كه خود بداند هورمون‌هاي بدنش با اضطراب‌هاي مربوط به سن او تركيب و به طور ناخودآگاه از بدن آزاد مي‌شود و همين تشعشعات سبب فعال شدن روح مي‌شود. اين افراد از عملكرد بدن خود بي‌اطلاعند و اصلا نمي‌دانند خود آنها هستند كه سبب فعال شدن و ظهور مي‌شوند. اين فرد گاه ممكن است يك نوجوان يا جوان حدود بيست ساله باشد كه تحت فشار روحي شديد قرار دارد. اگر استرس تمام شود تسخير روح نيز به پايان مي‌رسد ولي اگر اين اضطراب همچنان ادامه يابد، روح هميشه به دنبال او خواهد بود. صندلي‌ها خود به خود جابه‌جا مي‌شوند. ديوارها با صداي مهيبي به خود مي‌لرزند. از سقف آب مي‌چكد. برس مو چند روز ناپديد مي‌شود و ناگهان مي‌بينيم سر جاي هميشگي خودش قرار دارد. اين‌ها چند نمونه از تسخير روح پلتر گيست هستند. در اينجا سه نمونه از معروف‌ترين موارد تسخير روح پلتر گيست را كه به ثبت رسيده است، مي‌خوانيم:

روح مرد كشاورز
بيست و هفت سال پيش در شهر (تونتون هيث) انگليس، يك روح پلترگيست خانواده‌اي را عذاب مي‌داد. اين اتفاقات از يك شب گرم تابستاني در ماه اگوست شروع شد. در نيمه‌هاي شب، همه اعضاي خانواده از صداي بلند راديو كه خود به خود روشن شده بود از خواب پريدند. اين آغاز يك رشته اتفاقات بود كه چهار سال به طول انجاميد. چراغ خواب بدون اين‌كه كسي نزديك آن باشد بر زمين مي‌افتاد. در تعطيلات كريسمس يكي از تزيينات اتاق به پيشاني پدر خانواده خورد به طوري كه او بر روي صندلي افتاد و درخت كريسمس به شدت شروع به تكان خوردن كرد. روز عيد نو جاي پاهايي در اتاق خواب ديده شد در حالي كه هيچكس به آن جا نرفته بود و يك شب نيز پسر خانواده، نيمه شب از خواب بيدار شد و ناگهان چشمش به پيرمردي افتاد كه با لباس‌هاي مدل قديمي بالاي سر او ايستاده بود و خصمانه به او نگاه مي‌كرد. ترس اين خانواده وقتي بيشتر شد كه يك شب دوستان خود را به شام دعوت كرده بودند ناگاه صداي بلند در زدن به گوش رسيد و در، خود به خود باز شد و تمام لامپ‌هاي خانه روشن شدند. دعا خواندن كشيش در خانه هم تاثيري نداشت. اشيا در هوا پرواز مي‌كردند. صداهاي بلندي به گوش مي‌رسيد. يك بار صداي مهيبي را شنيدند و تصور كردند يكي از مبل‌هاي بزرگ به زمين كوبيده شده و شكسته است. وقتي به اتاق پذيرايي رفتند ديدند هيچ يك از وسايل خانه از جاي خود تكان نخورده است.
زن و شوهر بيچاره ناچارا يك مديوم (احضاركننده روح) را به خانه آوردند. مديوم به آنها گفت كه خانه‌شان توسط روح مزرعه‌داري به نام (چترتون) تسخير شده و او مي‌خواهد اين خانواده متجاوز را از ملك خود بيرون كند. بررسي‌ها نشان داد كه در قرن هجدهم واقعا شخصي به نام چترتون در آن خانه زندگي مي‌كرده است ولي اين كشف موضوع را فيصله نداد. مدتي بعد همسر چترتون نيز به شوهرش ملحق شد. زن صاحبخانه بارها زن مسن و مو سپيدي را شب هنگام در طبقه بالا مي‌ديد كه با يك پيش‌بند به دنبال او راه مي‌رفت. او اين شبح را از گوشه چشم مي‌ديد ولي وقتي مستقيم به او نگاه مي‌كرد، شبح ناپديد مي‌شد. اين خانواده حتي يك بار مرد مزرعه‌دار را روي شيشه تلويزيون خود ديدند. پيرمردي با كت يقه پهن سياه رنگ و كراوات مشكي. بعد از اين‌كه آنها آن خانه را ترك كردند تسخير روح نيز به پايان رسيد و صاحبان بعدي خانه هيچ وقت چنين اتفاقات ترس‌آوري را تجربه نكردند.

جنت يازده ساله
مورد بعدي تسخير روح از اين نوع، باز هم در انگليس روي داد ولي اين بار در منطقه (اينفيلد) واقع در شمال ليورپول و در سال 1977 است. ظاهرا اين اتفاقات عجيب در اطراف دختر (پگي هارپر) زن چهل ساله مطلقه روي مي‌داد. اين داستان نيز در شبي از شب‌هاي ماه اگوست آغاز شد. اواخر شب (جنت) يازده ساله و برادرش (پيت) ده ساله خنده‌كنان اظهار داشتند كه تختشان تكان مي‌خورد و خيلي جالب است. وقتي خانم هارپر به اتاق بچه‌ها رفت، تخت‌ها ديگر حركت نمي‌كردند.
او فكر كرد بچه‌ها براي خنده اين حرف را زده‌اند. ولي از آن شب به بعد اتفاقات، عجيب و عجيب‌تر شد. صداهاي مبهمي به گوش مي‌رسيد و ديوارها تق‌تق مي‌كردند. يك روز حتي قفسه سنگين كشوها به روي كف اتاق كشيده شد. خانم هارپر به سرعت بچه‌ها را از خانه بيرون آورد و از همسايه‌اش كمك خواست. همسايه‌ها تمام خانه و باغ را گشتند ولي كسي را پيدا نكردند. مدتي بعد صداي كوبيدن به ديوار به گوش رسيد. اين صدا پشت سر هم و با فواصل كوتاه شنيده مي‌شد. ساعت يازده شب خانم هارپر به پليس تلفن زد. ماموران به خانه آنها آمدند و آنها هم صداها را شنيدند. حتي يكي از ماموران ديد يك صندلي خيلي آهسته بر روي كف اتاق حركت كرد. او اين اتفاق را به صورت گزارش مكتوب تحويل اداره خود داد.
طي چند روز بعد چندين نفر شاهد اين اتفاقات بودند. قطعات خانه‌سازي بچه‌ها و تيله‌هاي پيت هارپر در همه جاي خانه پخش مي‌شد و گاه آنقدر داغ بودند كه كسي نمي‌توانست به آنها دست بزند. ماه سپتامبر همان سال (موريس گراس) از سوي (انجمن تحقيقات رواني) به آن خانه آمد تا اوضاع را بررسي كند. گراس مي‌گويد اتفاقات عجيبي را در آن جا تجربه كرده است. بار اول يك تيله از دستي نامريي به سوي او پرتاب شد، او مي‌ديد كه درها خود به خود باز و بسته مي‌شوند و يك بار احساس كرد سرمايي ناگهاني از نوك انگشتان پايش شروع شد تا به سرش رسيد. گراس و همكارش (گاي پلي‌فير) مدت دو سال بر روي آن خانه تحقيق كردند. كوبيدن ديوار جزو لاينفك شبانه آن خانه شده بود. وسايل خانه روي كف اتاق‌ها كشيده و از پله‌ها به پايين پرت مي‌شدند. كشوها باز مي‌شدند، اسباب بازي‌ها و وسايل ديگر در اتاق به پرواز در مي‌آمدند. رو تختي‌ها برداشته مي‌شدند. روي كف اتاق‌ها آب جمع مي‌شد چند بار هم بخشي از خانه آتش گرفت و خود به خود خاموش شد.
موضوع وقتي ترسناك‌تر شد كه ارواح خانه، خود را از طريق جنت نشان دادند. يك روز جنت، دختر كوچولوي يازده ساله با صدايي عميق و هراس‌انگيز شروع به حرف زدن كرد. ارواح از طريق او مي‌خواستند با سكنه خانه ارتباط برقرار كنند. صداي مهيبي كه از دهان جنت بيرون مي‌آمد، گفت: (من بيل هستم و در اين خانه مرده‌ام.( )اين حقيقت بعدا ثابت شد) از اين اتفاق فيلمبرداري و صداهاي آن ضبط شد. بعدها پلي فير كه يك نويسنده بود از روي آن كتابي با نام (اين خانه، خانه ارواح است) را نوشت.
با وجود مدارك ثبت و ضبط شده، بعضي منتقدان معتقدند تمام اين اتفاقات چيزي جز شيطنت‌هاي دختري باهوش و موذي به نام جنت نيست. مواقعي كه جنت در خانه نبود و چند روزي كه براي انجام آزمايشات جسمي و رواني در بيمارستان به سر مي‌برد، چنين اتفاقاتي در خانه نيفتاد. بعضي محققان مي‌گويند: جنت صداي خود را به شكل صداي يك مرد غريبه درآورده بود و اين كار را به طور ارادي انجام مي‌داد. آيا اين مورد پلتر گيست فقط نتيجه جلب توجه كردن‌هاي يك دختر يازده ساله بود؟ خدا مي‌داند.

تخت عتيقه
در سال ( 1998جيل فيشمن) گزارشگر نشريه (ساوانا مورنينگ نيوز) شروع به چاپ يك سري مقالات درباره يك تخت عتيقه عجيب در خانه (ال كاب) از اهالي ساوانا در ايالت جورجيا كرد. (كاب) اين تخت را كه متعلق به اواخر قرن هجدهم بود در يك حراجي خريد تا به عنوان هديه روز كريسمس به پسر چهارده ساله‌اش (جيسون) بدهد. هديه‌اي كه بعدها از خريد آن پشيمان شد.
سه شب بعد (جيسون) به پدر و مادرش گفت احساس مي‌كند كسي آرنج‌هايش را روي بالش او تكيه داده است و به او نگاه مي‌كند و نفس سردش به پشت گردن او مي‌خورد. آن شب حال جيسون اصلا خوب نبود. شب بعد عكس پدربزرگ و مادربزرگش كه بالاي تخت قرار داشت پشت و رو شد. جيسون آن را دوباره درست سر جايش گذاشت. روز بعد عكس دوباره پشت و رو بود.
همان روز صبح وقتي جيسون پس از خوردن صبحانه به اتاق خود برگشت، ديد چند تكه از اسباب‌بازي‌هايش روي تخت افتاده بود. اين موضوع توجه پدر و مادر و برادر دوقلويش (لي) را هم جلب كرد. (ال كاب) كه از موضوع سر در نمي‌آورد به اطراف نگاه كرد و گفت: (ما اينجا يك (كاسپر) داريم؟ اسمت را بگو و بگو چند سالته؟) بعد چند ورقه كاغذ و چند مداد شمعي روي ميز گذاشت و به همراه خانواده از اتاق بيرون رفتند. يك ربع بعد آنها به اتاق بازگشتند و در كمال تعجب نوشته‌اي را بر روي كاغذ ديدند. كسي با خطي بچگانه نوشته بود: (دني.) 7
يك روز كه كسي در خانه نبود ال كاب تصميم گرفت با روح دني ارتباط برقرار كند. دني با همان خط بچگانه و به همان صورت قبلي گفت كه مادرش در سال 1899 روي آن تخت از دنيا رفته است و او مي‌خواهد هميشه كنار آن تخت باشد. او گفت كه نمي‌خواهد هيچكس ديگري روي آن بخوابد. همان روز كاغذي در اتاق پيدا شد كه روي آن نوشته بود: (هيچكس روي تخت نخوابد.) مدتي بعد جيسون كه از مدرسه به خانه آمده بود، روي تختش دراز كشيد تا كمي استراحت كند. او مي‌گويد من به اتاق رفتم تا لباس‌هايم را عوض كنم كه ناگهان يك مجسمه سفالي كه بر روي ديوار آويخته بود در هوا به پرواز درآمد و آنقدر محكم به من خورد كه به در كمد كوبيده شدم. (جيل فيشمن) در مقاله خود مي‌نويسد: هيچكس واقعا نمي‌داند چه كسي يا چه چيزي اين نوشته‌ها را مي‌نويسد. وسايل را تكان مي‌دهد، كشوهاي آشپزخانه را مي‌گشايد، ميز ناهارخوري را جابه‌جا مي‌كند، صندلي‌ها را مي‌‌اندازد، شمع‌ها را روشن مي‌كند، روي كاغذ نام شخصي به نام (جيل) را مي‌نويسد و سپس آن را به ديوار اتاق خواب آويزان مي‌كند.
جيسون از روح‌هاي ديگر نيز سخن مي‌گويد: (عمو سام) كه ادعا دارد دخترش زير آن خانه دفن شده است، (گريسي) دختر جواني كه مجسمه‌اش در گورستان (بونا ونچر) قرار دارد و (جيل) زن جواني كه پيغام‌هاي مكتوب برايشان مي‌نويسد. در يكي از اين پيغام‌ها خانواده (كاب) را به يك مهماني در اتاق نشيمن دعوت كرده بود.(اندرو نيكلز) محقق انجمن تحقيقات ماوراءالطبيعه فلوريدا مي‌گويد: (اتفاقاتي كه براي خانواده كاب و به ويژه جيسون مي‌افتد، احتمالا حتي بدون آن تخت و (دني) نيز مي‌افتاد. اين انرژي الكترومغناطيسي ديوار است. ديواري كه از وقتي آن تخت را براي جيسون خريدند، او در كنار آن مي‌خوابد. اين انرژي توانايي را كه جيسون از قبل در خود داشت، فعال كرده است.)

منبع: about.com و مجله خانواده سبز

 


 

 

 

جستجو
WWW Tafrihi

Copyright © 2005 Tafrihi.com  All rights reserved




 
 

ارسال اين صفحه براي دوستانتان

مشخصات شما :
اسم شما: *

ايميل شما: *

مشخصات دوستان شما :
ايميل دوستان شما: *

ايميل دوستان شما 2:

ايميل دوستان شما 3:

 پيغام: (optional)

Created by Tafrihi