با هانيه توسلي و پوريا پورسرخ: عشق ژوبين به وفا ، زميني و پاک بود

مقدمه‌:
در ايام‌ نوروز امسال‌ سريالي‌ از شبكه‌ سوم‌ سيماپخش‌ شد كه‌ مخاطبين‌ را ميخكوب‌ پاي‌ جعبه‌جادويي‌ نشاند... سريالي‌ به‌ نام‌ وفا كه‌ در آن‌بازيگراني‌ چون‌ هانيه‌ توسلي‌، فرهاد اصلاني‌،فرهاد قائميان‌ و پوريا پورسرخ‌ نقش‌هاي‌ اصلي‌فيلم‌ را ايفا مي‌كردند و در اين‌ بين‌ چند بازيگرلبناني‌ آنان‌ را ياري‌ مي‌كردند... آنهايي‌ كه‌ اين‌مجموعه‌ را دنبال‌ مي‌كردند، از بازي‌ دو
نقش‌اصلي‌ آن‌، يعني‌ هانيه‌ توسلي‌ و پوريا پورسرخ‌ كه‌نقش‌هاي‌ وفا و ژوبين‌ را ايفا مي‌كردند، لذت‌بسياري‌ بردند.
در اين‌ مجموعه‌ ديديم‌ كه‌ در كوران‌ بازي‌هاي‌سياسي‌ يك‌ عشق‌ پاك‌ رقم‌ خورد، عشقي‌ زميني‌كه‌ مهر تاييدي‌ زد كه‌ ارزش‌ اين‌ عشق‌ از عشق‌هاي‌اساطيري‌ بالاتر است‌... قرار بر اين‌ بود كه‌ جلدخانواده‌ سبز به‌ سوژه‌اي‌ ديگر اختصاص‌ داشته‌باشد، اما در روز شروع‌ كاري‌ كه‌ چهاردهم‌فروردين‌ بود، تماس‌هاي‌ تلفني‌ و همچنين‌ايميل‌هاي‌ خوانندگان‌ ما را بر آن‌ داشت‌ كه‌ با دوشخصيت‌ اصلي‌ اين‌ مجموعه‌ به‌ گفتگو بنشينيم‌ و ازچند و چون‌ اين‌ مجموعه‌ آگاه‌ شويم‌ تا آن‌ را به‌آگاهي‌ خوانندگان‌ برسانيم‌... فرصت‌ بسيار كم‌بود، ابتدا با (ژوبين‌) مجموعه‌ تماس‌ گرفتيم‌،مشكل‌ چنداني‌ براي‌ حضور در دفتر مجله‌ نداشت‌اما پيدا كردن‌ هانيه‌ توسلي‌ كه‌ بر سر يك‌ پروژه‌سينمايي‌ بود كمي‌ مشكل‌ بود، خيلي‌ دلمان‌مي‌خواست‌ كه‌ هر دوي‌ آنان‌ در دفتر نشريه‌ با هم‌حضور پيدا مي‌كردند، اما اين‌ كار نشدني‌ بود، به‌هر حال‌ ابتدا (پوريا) به‌ دفتر نشريه‌ آمد و پس‌ ازچند ساعت‌ (هانيه‌ توسلي‌) حضور به‌ هم‌ رساند، بااين‌ دو بازيگر خوب‌ كشورمان‌ از هر دري‌ به‌صحبت‌ نشستيم‌، گفتگويي‌ كه‌ بسيار خواندني‌ از آب‌در آمد و خودمان‌ از آن‌ لذت‌ برديم‌... خيلي‌دلمان‌ مي‌خواست‌ بدانيم‌ كه‌ گروه‌ دست‌اندركارچند ماه‌ در لبنان‌ به‌ سر برد و تصويربرداري‌ چه‌حاشيه‌ هايي‌ به‌ دنبال‌ داشت‌، حاشيه‌هاي‌ شيرين‌ وجالبي‌ كه‌ هميشه‌ از جذابيت‌هاي‌ پشت‌ صحنه‌چنين‌ مجموعه‌هايي‌ برخوردار است‌. با ما همراه‌باشيد و گفتگو با ژوبين‌ و وفا را بخوانيد تا به‌ معناي‌عشق‌ زميني‌ و پاك‌ برسيد... ابتدا گفتگو با هانيه توسلي ...

 

خانواده‌ سبز: هانيه‌ توسلي‌ را براي‌ ما تعريف‌كنيد، يك‌ پرسش‌ تكراري‌ كه‌ هنرپيشه‌ها معمولاچاره‌اي‌ جز پاسخ‌ دادن‌ به‌ آن‌ ندارند؟
توسلي‌: در 14 خرداد سال‌ 1358 درهمدان‌ به‌ دنيا آمدم‌، دو تا خواهر دارم‌، يكي‌چهارسال‌ از من‌ بزرگتر و ديگري‌ 9 سال‌ از من‌كوچكتر است‌.
خانواده‌ سبز: به‌ نظر شما اين‌ تعريف‌ درستي‌ از(هانيه‌ توسلي‌) است‌؟
توسلي‌: (مي‌خندد) اين‌ كه‌ تعريف‌ كردن‌نيست‌، راستش‌ هانيه‌ توسلي‌ را خودم‌ هم‌نمي‌شناسم‌، دختري‌ 27 ساله‌ هستم‌ كه‌ از 16سالگي‌ تشنه‌ بازيگري‌ بودم‌، دلم‌ مي‌خواست‌،آدم‌هاي‌ اين‌ حرفه‌ را بشناسم‌، به‌ تئاتر عشق‌مي‌ورزيدم‌ و همين‌ علاقه‌ باعث‌ شد كه‌ در سال‌78، در دانشگاه‌ قبول‌ شوم‌ و به‌ تهران‌ بيايم‌ و اين‌حرفه‌ را به‌ شكل‌ حرفه‌اي‌ ادامه‌ بدهم‌، به‌ هر حال‌(هانيه‌ توسلي‌)، انساني‌ بود كه‌ علاقه‌ وافري‌ به‌ هنربازيگري‌ داشت‌ و سرانجام‌ با تلاش‌ به‌ آن‌ رسيد،اما الان‌ نگاهم‌ طوري‌ است‌ كه‌ 6،7 سال‌ پيش‌اين‌طور نبود.
خانواده‌ سبز: و چه‌ تفاوتي‌ ايجاد شد؟
توسلي‌: به‌ هر حال‌ گذشت‌ زمان‌ خيلي‌ چيزهارا ثابت‌ مي‌كند، آن‌ زمان‌ از بيرون‌ به‌ بازيگري‌نگاه‌ مي‌كردم‌، اما الان‌ ديگر نگاهم‌ از داخل‌ است‌،متوجه‌ شدم‌ كه‌ بازيگري‌ تنها يك‌ هنر نيست‌، بلكه‌يك‌ مهارت‌ است‌ و استعداد مربوط به‌ خود رامي‌طلبد، آن‌ زمان‌ فكر مي‌كردم‌، بازيگري‌ هنراست‌ اما در حال‌ حاضر نه‌.
خانواده‌ سبز: و خانواده‌ از شما حمايت‌ كردند؟
توسلي‌: من‌ در رشته‌ علوم‌تجربي‌ تحصيل‌مي‌كردم‌ و دوست‌ داشتم‌ ژنتيك‌ بخوانم‌، اما باديدن‌ فيلم‌ هامون‌، ساخته‌ داريوش‌ مهرجويي‌ كه‌در مدرسه‌ نمايش‌ داده‌ شد به‌ اين‌ رشته‌ پرتاب‌شدم‌ و با ديدن‌ فيلم‌ (ديگه‌ چه‌ خبر) به‌ بازيگري‌علاقه‌ پيدا كردم‌...پدرم‌ ابتدا مخالف‌ اين‌ امر بود،اما بعد كه‌ ديد من‌ در اين‌ زمينه‌ در حال‌ تحقيق‌ ومطالعه‌ هستم‌، تسليم‌ علاقه‌ام‌ شد، مادرم‌ هم‌ ازابتدا مخالفتي‌ با بازيگرشدن‌ من‌ نداشت‌.
آبان‌ ماه‌ 78، پس‌ از قبولي‌ در دانشگاه‌ به‌تهران‌ آمدم‌، پدرم‌ در اسفندماه‌ سال‌ 78 فوت‌كرد و مادرم‌ تنها حامي‌ من‌ بود، از طرفي‌ خواهربزرگترم‌ كه‌ نگاهي‌ تخصصي‌ به‌ سينما دارد، ازجنس‌ ديگري‌ است‌ او به‌ سينماي‌ جهان‌ و اروپاعلاقه‌ زيادي‌ دارد و او هم‌ مشوق‌ من‌ بود، ما دركنار يكديگر فيلم‌ مي‌ديديم‌ و نقد مي‌كرديم‌،خواهرم‌ در حال‌ حاضر در مجله‌ فيلم‌ و زنان‌ نقدمي‌نويسد و به‌ هر حال‌ مطبوعاتي‌ است‌... البته‌ درزمينه‌ ترجمه‌ هم‌ فعاليت‌ مي‌كند.
خانواده‌ سبز: چند كار تلويزيوني‌ و سينمايي‌ دركارنامه‌ شما به‌ چشم‌ مي‌خورد؟
توسلي‌: 2 كار تلويزيوني‌، 9 كار سينمايي‌ و دوفيلم‌ كوتاه‌...
خانواده‌ سبز: از حس‌تان‌ و نگاهتان‌ بيشتربگوييد؟
توسلي‌: آن‌ زمان‌ من‌ آدم‌ها را به‌ دو دسته‌تقسيم‌ مي‌كردم‌، آدم‌هاي‌ بازيگر و آدم‌هاي‌عادي‌؟! يعني‌ يك‌ عشق‌ آتشين‌ نسبت‌ به‌ اين‌ حرفه‌داشتم‌...حالا كه‌ به‌ آن‌ روزها دوباره‌ نگاه‌ مي‌كنم‌،تعجب‌ مي‌كنم‌...من‌ مي‌آمدم‌ تهران‌ و به‌ تمامي‌تئاترهاي‌ شهر مي‌رفتم‌، از همدان‌ به‌ تهران‌مي‌آمدم‌، تا فيلم‌ جديدي‌ روي‌ پرده‌ ببينم‌ ودوباره‌ به‌ همدان‌ باز مي‌گشتم‌، يك‌ عشق‌ عجيب‌ وغريب‌. الان‌ هم‌ تصوير را دوست‌ دارم‌، ذات‌ سينمارا دوست‌ دارم‌، اما آن‌ احساسي‌ كه‌ در گذشته‌نسبت‌ به‌ بازيگري‌ داشتم‌، در حال‌ حاضر ندارم‌.
خانواده‌ سبز: نام‌ اثرهايتان‌ را برايمان‌ بگوييد؟
توسلي‌: مجموعه‌ غريبه‌ در سال‌ 79، درفيلم‌هاي‌ سينمايي‌ شام‌ آخر (فريدون‌ جيراني‌)،اثيري‌ (محمدعلي‌ سجادي‌)، شب‌هاي‌ روشن‌(فرزاد موتسن‌)، گاهي‌ به‌ آسمان‌ نگاه‌ كن‌ (كمال‌تبريزي‌)، جايي‌ براي‌ زندگي‌ (محمدبزرگ‌نيا)،يك‌ شب‌ (نيكي‌ كريمي‌)، زمان‌ مي‌ايستد (عليرضااميني‌) و كافه‌ ستاره‌ (سامان‌ مقدم‌)... تقريبا سالي‌دو فيلم‌.
خانواده‌ سبز: تلويزيون‌ بهتر است‌ يا سينما؟
توسلي‌: در هر دو زمينه‌، اگر كار مطلوب‌ باشد،آن‌ هم‌ در تمام‌ زمينه‌ها، از فيلم‌نامه‌ تا كارگرداني‌ وانتخاب‌ بازيگر...
خانواده‌ سبز: و شما كدام‌ يك‌ را انتخاب‌مي‌كنيد؟

توسلي‌: اگر هر دو درجه‌ يك‌ باشد، من‌ طبعاسينما را انتخاب‌ مي‌كنم‌، اما اگر سريال‌ درجه‌ يك‌و فيلم‌ درجه‌ دو باشد، به‌ طور يقين‌ سريال‌ راانتخاب‌ مي‌كنم‌.
خانواده‌ سبز: (وفا)، يكي‌ از كارهايي‌ بود كه‌طي‌ سه‌، چهارسال‌ اخير بسيار پربيننده‌ بود و به‌دل‌ها نشست‌، كمي‌ در رابطه‌ با اين‌ مجموعه‌برايمان‌ بگوييد؟
توسلي‌: پيشنهاد اين‌ كار، در شهريور 84 به‌ من‌شد، آن‌ زمان‌ هم‌ نامش‌ (وفا) نبود، من‌ آن‌ زمان‌بر سر كار فيلم‌ (عصر جمعه‌) بودم‌، با خواندن‌فيلم‌نامه‌ ابتدا تصميم‌ نداشتم‌ بازي‌ كنم‌، اما پس‌ ازاتمام‌ فيلم‌برداري‌ بخش‌هاي‌ (ايران‌) دوباره‌ بامن‌ تماس‌ گرفته‌ شد و تغييرات‌ فيلم‌نامه‌ را به‌ من‌گفتند، پيچيدگي‌هاي‌ آن‌ برايم‌ جذاب‌ بود، ازطرفي‌ دوست‌ داشتم‌ با آقاي‌ لطيفي‌ همكاري‌كنم‌، به‌ من‌ گفته‌ شد كه‌ تنها براي‌ بخش‌هاي‌ لبنان‌در نظر گرفته‌ شدم‌، در نهايت‌ پاسخ‌ مثبت‌ دادم‌ وبه‌ لبنان‌ رفتم‌.
خانواده‌ سبز: از سختي‌هاي‌ كار بگوييد؟
توسلي‌: اصولا كار خارج‌ از ايران‌ مشكل‌ است‌،براي‌ مثال‌ روزي‌ هم‌ كه‌ تصويربرداري‌ نداشتيم‌،بايد هتل‌ مي‌مانديم‌ و سرمان‌ را گرم‌ مي‌كرديم‌،چون‌ به‌خاطر آن‌ كار، در خارج‌ از كشور هستيم‌.اما در داخل‌ كشور، شما وقت‌ داريد كه‌ به‌ كارهاي‌ديگرتان‌ هم‌ برسيد...
خانواده‌ سبز: وقت‌هاي‌ آزادتان‌ را در لبنان‌چگونه‌ مي‌گذرانديد؟
توسلي‌: بيروت‌ شهر قشنگي‌ است‌، جاهاي‌ديدني‌ مي‌رفتيم‌ و اغلب‌ مطالعه‌ مي‌كردم‌ وعكاسي‌ هم‌ مي‌كردم‌.
خانواده‌ سبز: شما آدم‌ گوشه‌گيري‌ هستيد؟
توسلي‌: به‌ شدت‌، يعني‌ بيشترين‌ لذت‌ و بهترين‌لحظات‌ زندگي‌ام‌ را از تنهايي‌ كسب‌ كردم‌.
خانواده‌ سبز: پس‌ فكر كنيم‌، بهترين‌ پيشنهاد ازشما، دعوت‌ به‌ (شهربازي‌) باشد؟
توسلي‌: نه‌... فاجعه‌ است‌، حوصله‌ جاهاي‌شلوغ‌ و پرسروصدا را ندارم‌، تحمل‌ سروصدا راندارم‌.
خانواده‌ سبز: در تنهايي‌ چه‌ مي‌كنيد؟
توسلي‌: فكر مي‌كنم‌، موسيقي‌ گوش‌ مي‌دهم‌،كتاب‌ مي‌خوانم‌ و به‌ نقاشي‌ مي‌پردازم‌.
خانواده‌ سبز: معمولا چه‌ موسيقي‌ گوش‌مي‌دهيد؟
توسلي‌: موسيقي‌ كلاسيك‌.
خانواده‌ سبز: و پاپ‌ ؟
توسلي‌: تنها فرهاد و فريدون‌ فروغي‌.
خانواده‌ سبز: از چه‌ رنگي‌ خوشتان‌ مي‌آيد؟
توسلي‌: تمام‌ رنگ‌ها، بستگي‌ دارد كجا استفاده‌شود.
خانواده‌ سبز: تلويزيون‌ نگاه‌ مي‌كنيد؟ چه‌برنامه‌هايي‌؟
توسلي‌: بله‌، به‌ كارهاي‌ مديري‌ علاقه‌ دارم‌...
خانواده‌ سبز: اهل‌ ورزش‌ هستيد؟
توسلي‌: زياد نه‌...اما گاهي‌ اوقات‌ (يوگا) انجام‌مي‌دهم‌.
خانواده‌ سبز: به‌ فوتبال‌ علاقه‌ داريد؟
توسلي‌: نه‌.
خانواده‌ سبز: اما در بازي‌ ايران‌ و بحرين‌ به‌همراه‌ چند بازيگر زن‌ ديگر در ورزشگاه‌ آزادي‌حضور داشتيد؟
توسلي‌: خب‌، به‌ هر حال‌ آن‌ بازي‌ مهمي‌ بود،اما اطلاعاتم‌ نسبت‌ به‌ هشت‌ سال‌ پيش‌ افت‌ كرده‌است‌، درحال‌ حاضر تنها دايي‌، زندي‌، كريمي‌ ومهدوي‌كيا را مي‌شناسم‌. حتي‌ نام‌ دروازه‌بان‌ رانمي‌دانم‌، اما هشت‌ سال‌ پيش‌ تمامي‌ بازيكنان‌ايران‌ را مي‌شناختم‌.
خانواده‌ سبز: بهترين‌ دوست‌ شما كيست‌؟
توسلي‌: خواهر بزرگترم‌...خواهر كوچكترم‌،(طناز) هنوز كوچك‌ است‌، اما به‌ شدت‌ دوستش‌دارم‌.
خانواده‌ سبز: عشق‌ را معنا مي‌كنيد؟
توسلي‌: عشق‌ چيزي‌ است‌ كه‌ انسان‌ تمام‌موجوديت‌ خود را تسليم‌ آن‌ مي‌كند.
خانواده‌ سبز: ما در كشورمان‌ صاحب‌ فرهنگ‌ وتمدني‌ هستيم‌ كه‌ در آن‌ خسرووشيرين‌، ليلي‌ ومجنون‌، مردن‌ براي‌ يك‌ نفر كه‌ آن‌ يك‌ نفر زميني‌و قابل‌ ديدن‌ است‌ و احساس‌ دارد، وجود دارد،اما در حال‌ حاضر به‌خاطر ماشيني‌ شدن‌ زندگي‌ ازاين‌ عشق‌هاي‌ پاك‌ كمتر مشاهده‌ مي‌كنيم‌، دليل‌آن‌ چيست‌؟
توسلي‌: من‌ نمي‌توانم‌ با قاطعيت‌ بگويم‌، درحال‌ حاضر چنين‌ عشق‌هايي‌ وجود ندارد، هرانساني‌ نياز دارد، عاشق‌ شدن‌ را به‌ شكل‌ جدي‌تجربه‌ كند، در حال‌ حاضر زندگي‌ كردن‌ سخت‌شده‌ است‌، ماشيني‌ شدن‌، رخوت‌، نااميدي‌ وتنهايي‌ بين‌ جوانان‌ در تمامي‌ نسل‌هاي‌ جامعه‌، به‌معناي‌ واقعي‌، متاسفانه‌ زياد شده‌ است‌ واين‌ روي‌عاشق‌ شدن‌ تاثير مي‌گذارد... در جامعه‌ ما هيچ‌چيزي‌ در حال‌ خلق‌ و توليد شدن‌ نيست‌ و تنها به‌مصرف‌ كننده‌ تبديل‌ شديم‌، اين‌ مصرف‌ تنها دركفش‌ و لباس‌ نيست‌، خيلي‌ از آدم‌ها يك‌ كتاب‌ رامي‌خوانند و سپس‌ اطلاعات‌ آن‌ را براي‌ يكديگرردوبدل‌ مي‌كنند، پس‌ اين‌ هم‌ نوعي‌ مصرف‌است‌، من‌ به‌ مسائلي‌ كه‌ در نسل‌ خودم‌ و كوچكتر وبزرگتر از خودم‌ ديدم‌ به‌ اين‌ نتايج‌ مي‌رسم‌.
خانواده‌ سبز: و عشق‌ آتشين‌ ژوبين‌ به‌ وفا از چه‌جنسي‌ بود؟
توسلي‌: البته‌ از اين‌ جنس‌ عشق‌ها هم‌ به‌ چشم‌مي‌خورد، اما كم‌، ولي‌ عشق‌ آنها زميني‌ بود...
خانواده‌ سبز: مثل‌ خسرو و شيرين‌ يا آنها افسانه‌است‌؟

توسلي‌: نمي‌توانيم‌ بگوييم‌، مطلقا در حال‌حاضر چنين‌ عشق‌هايي‌ وجود ندارد، نه‌، وجوددارد، اما بسيار به‌ ندرت‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد.
خانواده‌ سبز: به‌ نظر شما پايان‌ قصه‌ (وفا)خوب‌ به‌ اتمام‌ رسيد؟
توسلي‌: كاملا دراماتيك‌...شايد اگر من‌ ازبيرون‌ به‌ فيلم‌ نگاه‌ مي‌كردم‌، فكر كنم‌ پايان‌ خوش‌داشت‌ بهتر بود، اما در قالب‌ فيلم‌، به‌ نظر من‌ ازديد دراماتيك‌ و نوشتار به‌ بهترين‌ شكل‌ به‌ پايان‌رسيد.
خانواده‌ سبز: اگر قرار باشد، يك‌ نسخه‌اي‌بنويسيد كه‌ انسان‌ها به‌ ويژه‌ جوانان‌، تنبلي‌، تنهايي‌و رخوت‌ را كنار بگذراند و به‌ آنها شادابي‌ و نشاطتزريق‌ شود، چه‌ نسخه‌اي‌ تجويز مي‌كنيد؟
توسلي‌: البته‌ كار بسيار سختي‌ است‌، به‌ نظر من‌ما ايراني‌ها اصولا انسان‌هاي‌ تنبلي‌ هستيم‌ و اين‌ به‌سال‌ 84 و 85 بر نمي‌گردد و يك‌ ريشه‌ تاريخي‌دارد. ما بيشتر وارد كننده‌ شديم‌. سال‌هاست‌ كه‌ ازطريق‌ نفت‌، امرار معاش‌ مي‌كنيم‌، اما بالعكس‌ژاپني‌ها كه‌ فاقد هر گونه‌ معادني‌ هستند، تنها با كاركردن‌ به‌ خواسته‌هاي‌ خود رسيدند. هيچ‌گاه‌ايراني‌ها رويه‌ كار كردن‌ و خلق‌ كردن‌ را نداشتندو اين‌ مسئله‌ نسل‌ به‌ نسل‌ در حال‌ گذر است‌، اما درپاسخ‌ به‌ پرسش‌ شما بايد بگويم‌ كه‌ در واقع‌ بايديك‌ چرخه‌ به‌ وجود بيايد تا به‌ خلق‌ كردن‌برسيم‌... يعني‌ يك‌ انگيزه‌ به‌ وجود بيايد، اگر قرارباشد (من‌) تنبل‌ نباشم‌ و احساس‌ كنم‌ كه‌ خلق‌كردن‌ من‌ بيهوده‌ هدر نمي‌رود، خب‌ اين‌انگيزه‌انسان‌ها را مضاعف‌ مي‌كند، براي‌ مثال‌، دانشگاه‌آزاد هر ساله‌ 120 دانشجوي‌ تئاتر قبول‌ مي‌كند،اما فارغ‌ التحصيلان‌ به‌ كجا بايد بروند، مگر هر ساله‌سالن‌ تئاتر ساخته‌ مي‌شوديا همه‌ بايد به‌ (تئاترشهر) خلاصه‌ شود و همين‌ مسائل‌ به‌ بيكاري‌ و درنهايت‌ نااميدي‌، رخوت‌ و... مي‌انجامد. يعني‌دانشجو تلاشش‌ را كرد اما جامعه‌ به‌ او كمكي‌ نكرد.
خانواده‌ سبز: براي‌ اين‌ كه‌ دنياي‌مان‌ عوض‌شود، ابتدا بايد خودمان‌ عوض‌ شويم‌ يا ابتدادنياي‌ اطرافمان‌؟ و دنيا بايد ما را بسازد؟
توسلي‌: من‌ با افراد نااميد، كاملا مخالفم‌. به‌شدت‌ اعتقاد دارم‌، كه‌ هرگونه‌ تغييري‌ ابتدا از خودما بايد آغاز شود.
خانواده‌ سبز: ما يك‌ جوان‌ 27 ساله‌ به‌ نام‌(هانيه‌) داريم‌، كه‌ مي‌خواهيم‌ تنهايي‌ از او فاصله‌بگيرد، چه‌كار مي‌كنيد؟
توسلي‌: انسان‌ ابتدا بايد تكليفش‌ را با خودش‌مشخص‌ كند، ايجاد انگيزه‌ و اراده‌ هم‌ بسيار مهم‌است‌، فكر كنم‌ بايد كتاب‌ (قورباغه‌ را قورت‌ بده‌)را بخوانند...اما چرخه‌ مشكل‌ دارد، كار نيست‌،نااميدي‌ از بيكاري‌ مي‌آيد...شايد يك‌ انسان‌انگيزه‌، اراده‌ و تلاش‌ داشته‌ باشد، اما جامعه‌نيروي‌ بسيار قدرتمندي‌ دارد كه‌ بايد اشكالات‌ آن‌گرفته‌ شود تا چرخه‌، كار خود را به‌ نحو احسن‌انجام‌ دهد و اين‌ از عهده‌ فرد خارج‌ است‌ چرا كه‌به‌ كمك‌ جامعه‌ احتياج‌ دارد.
خانواده‌ سبز: از اين‌ بحث‌ بگذريم‌، بهترين‌ وتلخ‌ترين‌ اتفاق‌ سال‌ 84 براي‌ شما چه‌ بود؟
توسلي‌: در حال‌ حاضر چيز خاصي‌ در ذهنم‌نيست‌.
خانواده‌ سبز: در سال‌ 85 به‌ چه‌ چيزي‌مي‌خواهيد برسيد؟
توسلي‌: ذهنم‌ كمي‌ شلوغ‌ است‌، بايد كمي‌ به‌آن‌ آرامش‌ تزريق‌ و آن‌ را منظم‌ كنم‌. دوست‌دارم‌ فيلم‌ زياد ببينم‌ و مطالعه‌ زيادي‌ داشته‌ باشم‌...دوست‌ دارم‌ روحم‌ بزرگ‌تر شود.
خانواده‌ سبز: آشپز خوبي‌ هستيد و بهترين‌غذايي‌ كه‌ درست‌ مي‌كنيد چيست‌؟
توسلي‌: بله‌، كشك‌ بادنجان‌
خانواده‌ سبز: آخرين‌بار كه‌ به‌ همدان‌ رفتيد؟
توسلي‌: پارسال‌ تابستان‌ .
خانواده‌ سبز: مصاحبه‌ خوبي‌ بود يا نه‌؟
توسلي‌: متفاوت‌ بود.

گفتگو با پوريا پور سرخ

خانواده‌ سبز: به‌ عنوان‌ اولين‌ پرسش‌، يك‌بيوگرافي‌ كامل‌ از خود براي‌ خوانندگانمان‌بگوييد:
پوريا: پوريا پورسرخ‌ هستم‌، پسوند و پيشوندندارم‌، در چهارم‌ تير ماه‌ يكي‌ از سال‌هاي‌ خداوندبه‌ دنيا آمدم‌، دو تا خواهر به‌ نام‌هاي‌ پگاه‌، پانته‌آ ويك‌ برادر به‌ نام‌ رضا دارم‌ كه‌ هر سه‌ آنها دانشجوهستند، فرزند اول‌ خانواده‌ هستم‌، مادرم‌ مدرس‌زبان‌ انگليسي‌ و پدرم‌ بازنشسته‌ شركت‌ نفت‌مي‌باشد، داراي‌ خانواده‌ گرمي‌ و به‌ قول‌ شماخانواده‌ سبزي‌ هستيم‌، در حال‌ حاضر دانشجوي‌دكتري‌ فيزيولوژي‌ گياهي‌ هستم‌...

مجرد مي‌باشم‌ و امسال‌ هم‌ قصد ازدواج‌ندارم‌، فكر كنم‌ ازدواج‌ با تصميم‌ نيست‌، بلكه‌ يك‌اتفاق‌ شيرين‌ است‌، گرچه‌ يك‌ سفيدي‌هايي‌ درزندگي‌ام‌ بود كه‌ البته‌ بعدها به‌ سياهي‌ تبديل‌ شد...
خانواده‌ سبز: و در مورد نحوه‌ آغاز كارتان‌؟
پوريا: اجازه‌ بدهيد مانند خيلي‌ از دوستان‌پاسخ‌ ندهم‌، از كودكي‌ به‌ اين‌ كار علاقه‌ داشتم‌،نه‌... در كودكي‌ علاقه‌اي‌ نداشتم‌، اداي‌ كسي‌ راهم‌ در نمي‌آوردم‌، بچه‌ بودم‌ به‌ ورزش‌ خيلي‌علاقه‌ داشتم‌... به‌ كيوكوشين‌، يكي‌ از سبك‌هاي‌كاراته‌ مي‌پرداختم‌، فوتبال‌ بازي‌ مي‌كردم‌ وطرفدار دو آتيشه‌ يكي‌ از تيم‌ها بودم‌ كه‌ در حال‌حاضر چنين‌ نيست‌ و هر دو تيم‌ محبوب‌ پايتخت‌ رادوست‌ دارم‌. دوران‌ نوجواني‌ را كه‌ پشت‌ سرگذاشتم‌، چند دوست‌ داشتم‌ كه‌ در اين‌ حيطه‌فعاليت‌ مي‌كردند و خواه‌ ناخواه‌ به‌ تئاتر كشيده‌شدم‌. سپس‌ در يك‌ سمينار سينمايي‌ با غلامحسين‌لطيفي‌ (كارگردان‌ سريال‌ وفا) آشنا شدم‌ و پس‌ ازمدتي‌ يك‌ رفاقت‌ خوب‌ بين‌ ما پيش‌ آمد...
آشنايي‌ من‌ تا آنجا پيش‌ رفت‌ كه‌ در رابطه‌ بامسائل‌ خصوصي‌ زندگي‌ پيش‌ از مشورت‌ باخانواده‌ام‌ آن‌ را با ايشان‌ در ميان‌ مي‌گذارم‌... دوسال‌ و نيم‌ تا سه‌ سال‌ از آشنايي‌ مان‌ مي‌گذشت‌ كه‌در اين‌ مدت‌، وي‌ سفر سبز، دختر ايروني‌ وخوابگاه‌ دختران‌ را ساخت‌ و در اين‌ بين‌آشنايي‌مان‌ تاثيري‌ در بازيگر شدن‌ من‌ نداشت‌. تااينكه‌ در (فرار بزرگ‌) نقش‌ فرهاد را ايفا كردم‌...
كه‌ در آن‌ با مرحوم‌ سعيدي‌ و سروش‌ خليلي‌هم‌ بازي‌ بودم‌...
سپس‌ به‌ پيشنهاد لطيفي‌ در مجموعه‌ (وفا) بازي‌كردم‌ و خوشحالم‌ كه‌ اين‌ كار مخاطبين‌ خود راجذب‌ كرد... اين‌ مجموعه‌ يك‌ اداي‌ ديني‌ به‌ آقاامام‌ حسين‌(ع‌) بود و چون‌ از دل‌ آمد به‌ دل‌نشست‌...
خانواده‌ سبز: براي‌ مردم‌ خيلي‌ جالب‌ است‌ كه‌بدانند اصلا (وفا) چطور كليد خورد، شما كه‌ دربطن‌ داستان‌ بوديد، چه‌ دانسته‌هايي‌ داريد؟
پوريا: چند ماه‌ پيش‌ از تصويربرداري‌ وفا، پيش‌توليد آن‌ آغاز شد، در اواخر تابستان‌، به‌ پيشنهادلطيفي‌، به‌ دفتر (سهراب‌ پور) تهيه‌ كننده‌ اين‌مجموعه‌ رفتم‌، فيلم‌ نامه‌ را خواندم‌ و برايم‌ بسيارجالب‌ بود... نقش‌ ژوبين‌ به‌ من‌ سپرده‌ شد كه‌ يكي‌از شانس‌هاي‌ كاري‌ام‌ بود...
ابتدا، بيشتر از سه‌ ماه‌، در تهران‌ مقابل‌ دوربين‌رفتيم‌ و پس‌ از آن‌ در مدت‌ بيش‌ از دو ماه‌ در لبنان‌به‌ سر برديم‌. گروهي‌ كه‌ به‌ لبنان‌ رفتيم‌، نزديك‌چهل‌ نفر بودند و بازيگران‌ لبناني‌ هم‌ قبلا با سفركارگردان‌ و تهيه‌ كننده‌ به‌ آنجا انتخاب‌ شده‌بودند.
خانواده‌ سبز: تمام‌ مدت‌ در بيروت‌ به‌ سربرديد؟
پوريا: در بيروت‌ و منطقه‌ بلبك‌ كه‌ (امام‌ زاده‌خوله‌) در آنجا بود.
خانواده‌ سبز: راستي‌ (امام‌ زاده‌ خوله‌) كجابود؟
پوريا: دختر خردسال‌ امام‌ حسين‌ (ع‌) بود...
خانواده‌ سبز: دليل‌ موفقيت‌ مجموعه‌ (وفا)؟
پوريا: بيش‌ از چند ماه‌ مثل‌ يك‌ خانواده‌ دركنار يكديگر زندگي‌ كرديم‌، گروه‌ بسيار يكرنگ‌ وهمدل‌ بود و همين‌ امر باعث‌ شد تا كار مورد توجه‌قرار گيرد.
خانواده‌ سبز: خاطره‌ جالبي‌ از تصويربرداري‌به‌ ياد نداريد؟
پوريا: البته‌، آن‌ لوكيشن‌ كه‌ در قايق‌ تفريحي‌ درسواحل‌ مديترانه‌ بوديم‌، محل‌ تصوير برداري‌ دركنار اسكله‌اي‌ بود كه‌ به‌ سفارت‌ آمريكا مشرف‌بود... شايد من‌ و خيلي‌ از جوانان‌ (مثل‌ من‌، باخود مي‌گفتيم‌، آمريكايي‌ها افراد مودبي‌هستند... اما با برخورد زننده‌ آنها كه‌ سعي‌ دربيرون‌ كردن‌ ما از آب‌هاي‌ آنجا داشتند، متوجه‌شدم‌ كه‌، سنگ‌ انداختن‌ مردم‌ كره‌ جنوبي‌ به‌سوي‌ آنان‌ چندان‌ هم‌ بي‌ربط نيست‌.
برايم‌ عجيب‌ بود كه‌ آنها در كشور ديگري‌ به‌ملت‌ كشور ديگري‌ زور مي‌گفتند... به‌ هر حال‌ آنهااجازه‌ ندادند كه‌ گروه‌ از آن‌ منطقه‌ خارج‌ شوند تاوضعيت‌ روشن‌ شود، اما تهيه‌ كننده‌ مجموعه‌ آقاي‌(سهراب‌پور) در همان‌ مكان‌ و زمان‌، بارايزني‌هاي‌ خود مقابل‌ زورگويي‌ بي‌ربط آنان‌ايستادگي‌ كرد و مجوزهاي‌ تصوير برداري‌ درهمان‌ منطقه‌ گرفته‌ شد. به‌ طور كلي‌ لبنان‌ براي‌كاركردن‌، آن‌ هم‌ سينمايي‌ بسيار مشكل‌ است‌، اماوجود يك‌ پشت‌ صحنه‌ حرفه‌اي‌ و همدل‌ باعث‌ تاكل‌ گروه‌ سر بلند بيرون‌ بيايند. شما اگر توجه‌ داشته‌باشيد، در تيم‌هاي‌ فوتبالي‌ كه‌ داراي‌ يك‌ پشت‌صحنه‌ پر از حاشيه‌ هستند، خوب‌ نتيجه‌ نمي‌گيرند،در سينما هم‌ وضع‌ به‌ همين‌ شكل‌ است‌.
خانواده‌ سبز: چند ساعت‌ در روز كار كرديد؟
پوريا: معمولا روزي‌ 12،13 ساعت‌، امالوكيشن‌ هايي‌ هم‌ بود كه‌ ما 24 ساعت‌ در آن‌مقابل‌ دوربين‌ قرار گرفتيم‌.
خانواده‌ سبز: و از مشكلات‌ ديگر كار كمي‌برايمان‌ بگوييد؟
پوريا: يكي‌ از مشكلات‌ اساسي‌ آب‌ و هواي‌مديترانه‌اي‌ لبنان‌ بود، لبنان‌ داراي‌ آب‌ و هواي‌عجيبي‌ است‌، براي‌ مثال‌ يك‌ سكانس‌ بايد درآفتاب‌ به‌ تصوير كشيده‌ مي‌شد، اما ناگهان‌ هواابري‌ مي‌شد و يا بالعكس‌ كه‌ اين‌ امر باعث‌ وقفه‌ دركار مي‌شد.

خانواده‌ سبز: و كدام‌ لوكيشن‌ بيشتر به‌ دلت‌چسبيد؟

پوريا: لوكيشن‌هاي‌ منطقه‌ بلبك‌... اما منزل‌(عمو ديويد) در منطقه‌ فرانسوي‌ نشين‌ (مونا) و(داماتان‌) فكر كنم‌ بهترين‌ لوكيشن‌ها بود.
خانواده‌سبز: شما به‌ عنوان‌ يك‌ بيننده‌ عادي‌چه‌ پيامي‌ از اين‌ فيلم‌ دريافت‌ مي‌كرديد؟
پوريا: تصورم‌ بر اين‌ است‌ كه‌ عشق‌ مرزنمي‌شناسد، البته‌ از پيام‌هاي‌ سياسي‌ آن‌ فاكتورمي‌گيرم‌.
خانواده‌ سبز: اگر اجازه‌ بدهيد، من‌ گفته‌ شما راكامل‌ كنم‌، مي‌خواهم‌ بگويم‌ كه‌ عشق‌ ژوبين‌ به‌ وفاو بالعكس‌... يك‌ عشق‌ زميني‌ و پاك‌ بود، موافقيد؟
پوريا: صددرصد... دقيقا همين‌طور است‌، درهنگام‌ پخش‌ مجموعه‌ در خيابان‌ با يك‌ خانواده‌برخورد كردم‌، دختر آن‌ خانواده‌ به‌ من‌ گفت‌ كه‌اگر پسري‌ چنين‌ علاقه‌اي‌ به‌ من‌ داشت‌ برايم‌ مهم‌نبود كه‌ اتومبيل‌ او (ژيان‌) بود، متاسفانه‌ در جامعه‌امروزي‌ چنين‌ عشق‌هايي‌ كم‌ پيدا مي‌شود.
خانواده‌ سبز: متاسفانه‌ مي‌بينيم‌ كه‌ ارتباطهاي‌امروزي‌، بين‌ دختران‌ و پسران‌ برروي‌ ماديات‌است‌. متاسفانه‌ روابط بيشتر سوء استفاده‌ شده‌ وكلاه‌ بر سر هم‌ گذاشتن‌، موافقيد...
پوريا: دقيقا، در دوره‌اي‌ كه‌ مد شده‌، اتومبيل‌شما چيست‌؟ منزلتان‌ كجاست‌؟ مسافرت‌ كجامي‌رويد، كه‌ البته‌ اين‌ مسئله‌ در بين‌ آقايان‌ هم‌ مدشده‌، اما (وفا) نشان‌ داد كه‌ عشق‌ واقعي‌ مي‌تواندتمامي‌ اين‌ مرزبندي‌ها را بشكند، اجازه‌ بدهيدمثالي‌ برايتان‌ بگويم‌، من‌ در محله‌ جردن‌ (آفريقا)تهران‌ مي‌نشينم‌، به‌ مرزبندي‌هاي‌ شمال‌ و جنوب‌هم‌ توجه‌ زيادي‌ نمي‌كنم‌، در بالاي‌ شهر بالغ‌ برصد نفر به‌ من‌ گفتند كه‌ در ساعات‌ پخش‌ اين‌مجموعه‌ ما (ماهواره‌) نگاه‌ نمي‌كرديم‌.
خانواده‌ سبز: دقيقا نقش‌ شما انقدر به‌ دل‌چسبيد كه‌ من‌ زماني‌ با شما تماس‌ گرفتم‌، شما را(ژوبين‌) جان‌ صدا زدم‌... حالا عشق‌ زميني‌ بود ياعشق‌ الهي‌!
پوريا: اشاره‌تان‌ زيبا بود، در فيلم‌ ديديم‌ كه‌ژوبين‌، زندان‌، تيمارستان‌ و فشارهاي‌ عصبي‌ راتحمل‌ كرد تا خود را به‌ وفا برساند... از طرفي‌(وفا) هم‌ دو سال‌ به‌ انتظار مانده‌ بود و يك‌ عشق‌زميني‌ پاك‌ را به‌ تصوير كشيد، در پشت‌ صحنه‌، درقسمت‌ پاياني‌ فيلم‌، تمامي‌ عوامل‌ گريه‌ كردند...
خانواده‌ سبز: و برخورد بازيگران‌ لبناني‌ بامجموعه‌ چه‌ بود؟
پوريا: معمولا در لبنان‌ مسيحيان‌ و مسلمانان‌زندگي‌ مي‌كنند، اما مسلمانان‌ آنان‌، بسيار عقايدسفت‌ و سختي‌ داشتند... برخوردها بسيار خوب‌ ومحترمانه‌ بود.
خانواده‌ سبز: و حرف‌ نگفته‌اي‌ در موردمجموعه‌ (وفا) به‌ ياد نداريد؟
پوريا: از تشكرهاي‌ روزمره‌ خوشم‌ نمي‌آيد، امابايد بگويم‌ اگر گروهي‌ با اين‌ صداقت‌ كار نمي‌كرد،اين‌ مجموعه‌ به‌ ثمر نمي‌نشست‌، تهيه‌ كننده‌ تمامي‌امكانات‌ رفاهي‌ از خورد و خوراك‌ گرفته‌ تاگردش‌ و... را براي‌ ما فراهم‌ كرده‌ بود، به‌ جرات‌مي‌گويم‌ كه‌ با كرايه‌ آن‌ قايق‌ تفريحي‌ مي‌توان‌يك‌ سريال‌ ساخت‌، آن‌ لوكيشن‌ را مي‌توانستيم‌ دربيرون‌ از دريا هم‌ مقابل‌ دوربين‌ ببريم‌، اما سعي‌ شدكه‌ در دريا ساخته‌ شود... تا به‌ دل‌ بيننده‌ بنشيند...
خانواده‌ سبز: درباره‌ گروه‌ نويسندگان‌ هم‌برايمان‌ بگوييد؟
پوريا: طرح‌ كلي‌ آن‌ توسط استاد فريدون‌جيراني‌ نوشته‌ شده‌ بود كه‌ سپس‌ توسط عليرضاافخمي‌ و سعيد رحماني‌ بازنويسي‌ شد...
خانواده‌ سبز: سپاسگزاريم‌ كه‌ به‌ پرسش‌هايمان‌به‌طور كامل‌ پاسخ‌ داديد، اما از آنجا كه‌خوانندگانمان‌ به‌ مسائل‌ حاشيه‌اي‌ هم‌ علاقمندهستند، چند پرسش‌ خصوصي‌ هم‌ داريم‌، ابتدا به‌ما بگو از پول‌ خوشت‌ مي‌آيد و خوب‌ پول‌ خرج‌مي‌كني‌ يا نه‌؟
پوريا: مهم‌ است‌، اما اصل‌ نيست‌، من‌فوق‌العاده‌ ولخرجم‌...
خانواده‌ سبز: به‌ جز بازيگري‌ كار ديگري‌داريد؟
پوريا: طراحي‌ فضاي‌ سبز و ترجمه‌ مقالات‌براي‌ مجلات‌ علمي‌...
خانواده‌ سبز: آدم‌ حسابگري‌ هستيد؟
پوريا: اصلا حسابگري‌ نمي‌كنم‌، معتقدم‌ اگرخوب‌ پول‌ خرج‌ كني‌، خداوند خوب‌ پول‌مي‌رساند.
خانواده‌ سبز: يادت‌ است‌ چه‌ ساعتي‌ به‌ دنياآمدي‌؟
پوريا: ساعت‌ 4 صبح‌ به‌ دنيا آمدم‌.
خانواده‌ سبز: كجا تحصيل‌ مي‌كرديد؟ به‌ يادداريد!

پوريا: از آنجا كه‌ پدرم‌ شركت‌ نفتي‌ بود، تادوران‌ دبستان‌ در شهرهاي‌ مختلف‌ به‌ خصوص‌شهرهاي‌ جنوبي‌ بوديم‌، در دوران‌ راهنمايي‌ درمدرسه‌ شهيد باهنر تهران‌ و دوران‌ دبيرستان‌ را درمدرسه‌ (رازي‌) گذراندم‌.
دوران‌ ليسانسم‌ را در رشته‌ اصلاح‌ نباتات‌دانشگاه‌ آزاد شيراز كه‌ در آخرين‌ سال‌ تحصيلي‌رتبه‌ سوم‌ را بدست‌ آوردم‌...
و دوران‌ فوق‌ ليسانسم‌ را در تهران‌ و رشته‌فيزيولوژي‌ گياهي‌ گذراندم‌ كه‌ باز هم‌ با رتبه‌ سوم‌،فارغ‌التحصيل‌ شدم‌.
خانواده‌ سبز: به‌ كسي‌ بدهي‌ داري‌؟
پوريا: بدهي‌ مالي‌ نه‌، شايد بدهي‌ اخلاقي‌داشته‌ باشم‌.
خانواده‌ سبز: كسي‌ است‌ كه‌ از او بخواهي‌عذرخواهي‌ كني‌؟
پوريا: بله‌، مادرم‌، من‌ در يك‌ سني‌، آدم‌ خوش‌اخلاقي‌ نبودم‌، خيلي‌ داد و بيدادي‌ بودم‌، آن‌زمان‌ به‌ ورزش‌ (بوكس‌) مي‌پرداختم‌ و روي‌اعصاب‌ من‌ تاثير گذاشته‌ بود، اما مادرم‌ مرا تحمل‌كرد. از او عذرخواهي‌ مي‌كنم‌.
خانواده‌ سبز: و كمتر از دو ماه‌ ديگر تا جام‌جهاني‌ مانده‌، نظرت‌ را در رابطه‌ با تيم‌ ملي‌ بگو؟
پوريا: البته‌ فكر نكنم‌ تا آن‌ حد صلاحيت‌ اين‌كار را داشته‌ باشم‌، به‌ عنوان‌ يك‌ علاقمند به‌فوتبال‌ و كشورم‌، با تدابير (برانكو) موافق‌ نيستم‌،چرا كه‌ خيلي‌ از بازيكنان‌ شايسته‌ را پشت‌درب‌هاي‌ تيم‌ ملي‌ گذاشته‌ است‌.
خانواده‌ سبز: فكر كنم‌ گفتگوي‌ خوبي‌ از آب‌ درآمد؟
پوريا: دقيقا، خيلي‌ خوب‌ بود، زميني‌ زميني‌ والبته‌ پاك‌...



منبع: مجله خانواده سبز

 

 

 

جستجو
WWW Tafrihi

Copyright © 2005 Tafrihi.com  All rights reserved