موضوع: ترک لاس وگاس
 



Leaving Las Vegas

خلاصه داستان

بن ، فیلمنامه نویس الکلی مقیم لس آنجلس در یک رستوران با کارگزاری دیدار می کند و از او تقاضای مقداری پول می کند . مرد به بن برابر دوستانش مقداری پول می دهد و به او می گوید دیگر به او مراجعه
نکند . روز بعد رئیس بن او را اخراج می کند . بن از فرط نا امیدی همۀ دارایی اش را می سوزاند و روانۀ لاس وگاس می شود که در آنجا کافه ها 24 ساعته باز است . در بدو ورود به شهر در آستانۀ تصادف با زنی به نام سِرا قرار می گیرد . سرا که توسط مرد همکارش مورد ضرب و جرح قرار گرفته ، روز بعد با بن برخورد می کند و شرایط او را که می خواهد خودش را با نوشیدن الکل بکشد ، درک می کند . او شاهد بر سقوط مرد است . بن می میرد و زن کاری از دستش ساخته نیست دد


***



بن ، دائم الخمری است که سرخوشانه مصمم است مرگش را به جلو بیندازد ، پیش از رفتن به لاس وگاس همۀ لوازمش را می سوزاند و راهی لاس وگاس می شود . فیلم آزادانه در حال پس و پیش رفتن است . بن راه لاس وگاس را در پیش گرفته و همچنان که آرام با داستان پیش می رویم صحنۀ سوختن وسایل بن را داریم . سوختن عکس بن ، همسر و پسرش . همچنان که بن دور می شود و وسایل می سوزند ترانۀ « قلب من گـــــریه می کند » از " استــــینگ " از آغـــــــاز تا پایــــان صحــــنه شنیده می شود دد

*
بن با آواز غم انگیز ابتدای فیلم ، رقص کنان خرید می کند و پوچ بودن شادی اش را نشان میدهد . فیلم از گذشتۀ بن چیز زیادی نمی گوید دد جز اینکه همسر و فرزندی داشته که اکنون دیگر ندارد و از نظر او ، این برای دائم الخمر بودنش کافی است . گرچه تمام بقایای زندگی سابقش را آتش زده و دور می ریزد ولی طاقت آتش زدن دوچرخۀ فرزندش را ندارد . پس از آشنایی با بن ، سِرا نیز به ما معرفی می شود . یک زن بی قید که حتی شیوه های سادیستی دیگران نیز او را از عمل خود باز نمی دارد دد
طبق اصول قراردادی ادبیات داستانی ، شکست های شخصیت های داستان عمدتاً ناشی از خطاهایی است که آنان در گذشته مرتکب شده اند . اگر بن الکلی و سرا بی قید نبود ، احتمالاً آیندۀ بهتری در انتظارشان بود . در عین حال شاید هیچگاه با یکدیگر نیز آشنا نمی شدند . پس رابطۀ این دو زاییدۀ رفتار اشتباه آمیزشان است . سِرا برای شخصی ــ احتمالاً روان پزشکی ــ انگیزه های خود را چنین بازگو می کند : « ... از تنهایی خسته ام ... از بن خوشم آمد ، از داستان دردناکش ... هر دو می دانستیم که زمان زیادی نداریم . هیچ یک انتظار نداشتیم . که دیگری تغییر کند . » آن دو یکدیگر را همانگونه که هستند می پذیرند . هر دو آنقدر سقوط کرده اند که در مسند قضاوت ننشینند . مایک فیگیس ( کارگردان ) هم قصد ندارد یک عشق پاک را به تصویر کشیده و دست آخر از آن یک تراژدی ناب بسازد . او نمی خواهد این رابطه را بزرگتر از آنچه هست نشان دهد و پیرامونش داستان سرایی کند . از این پس نشانه های فیلم نیز به کمک دیالوگ ها می آیند تا طعم فیلم را تلخ تر کنند دد نئونهای رنگین بر خلاف انتظار به شب های سِرا تاریکی بیشتری می بخشند دد




بطری های رنگارنگ ، بن را به مرگ نزدیک تر می کند . لباس های رنگارنگی که سِرا برای بن می خرد ، آغشته به خون می شود دد اصلاً همۀ رنگها شومند . سیاه و سفید از آن ِ دو راهبه ای است که مثل وصلۀ ناجور در خیابان به تبلیغ مذهبی مشغولند و شاهد برخورد سرد عابران با آنها هستیم . سرا و بن تحقیر می شوند ، کتک می خورند ، از همه جا طرد می شوند ولی کینه ای به دل نمی گیرند . چون کینه سبب ساز عملی تلافی جویانه در آینده است و آنها آینده ای برای خود نمی بینند . پس چه بهتر که بن درست طبق برنامه اش لاس وگاس را به قصد جهان آخرت ترک کند دد
لاس وگاس باید خوشحال باشد . هالیوود هم همینطور . شاید هیچ شهری به اندازۀ هالیوود بابت بازگو کردن « داستان لاس وگاسی » سود عایدش نشده باشد . اما این بار پای فرانسوی ها هم در میان است . در پایان تیتراژ فیلم ، علامت تجاری کمپانی لومیر را می بینیم که به ما لبخند می زند . لبخندی حاکی از احساس رضایت و امنیت . هر چه باشد آنها لاس وگاس ندارند !!! دد

*

ترک لاس وگاس بدون شک جلوۀ یک فیلم بزرگ را دارد . فیلمبرداری تیره و با حس و حال دکلان کویین و ندوین حساسیت بر انگیز جان اسمیت حس متراکمی از گسیختگی فضایی و زمانی بنا می کنند که ما را زیرکانه به ادراک صحیح بن می رسانند . مرگ در رختخواب پرداخت تقدیس آمیزی دارد ــ بن با نوای دو ترومپت و آوای همسرایان می میرد ولی گویی به واسطۀ عشق به رستگاری رسیده است . این فیلم در نهایت خیلی نزدیک تر به حکایت دیگری از خوش قلبی ست تا به چیزی که از این کارگردان توقع می رود دد



ترک لاس وگاس از جهتی فیلمی تلخ و در عین حال هم قابل توجه و دوست داشنی است . داستان مطرح شده می تواند برای هر انسانی با شرایط مشابه اینچنینی اتفاق افتد ، پس برای عده ای هم ذات پنداری چندان دشوار نیست . ارزش فیلم زمانی دو چندان می شود که گروهی از حرفه ای ها آن را بدست گیرند و از داستانی خوب ، فیلمی قابل قبول و تماشاگر پسند روانۀ بازار کنند . سوای تمام جزئیات و کلیات که فیلمی را مرکز توجه می کنند اینبار هنرپیشۀ نقش اول فیلم است که این موفقیت را دو چندان می کند دد

نیکلاس کیج اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اول را گرفت . کیج شاید تنها نامزدی بود که از پیش به طور قطع موفقیتش پیش بینی می شد . کیج در آن زمان 32 ساله بود و پیش از آنکه جایزۀ اسکار را به شایستگی از آن خود سازد ، جایزۀ بهترین بازیگر مرد سال 95 را از اتحادیۀ روزنامه نگاران خارجی ساکن هالیوود ( کره طلایی ) ، انجمن منتقدان لوس آنجلس ، اتحادیۀ بازیگران سینما و انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا دریافت کرده بود و بنابراین اسکار وی ماملاً قابل پیش بینی بود . علاوه بر این وی برای کسب این جایزه هیچ رقیب قابل توجهی نداشت . نیکلاس کیج برادرزادۀ فرانسیس فور کاپولا نیز هست ( کارگردان سه گانۀ پدرخوانده ) . کیج که تا پیش از این در ردۀ دوم بازیگران مرد هالیوود قرار داشت و دستمزدش بین یک تا دو میلیون دلار بود ، بعد از آن به ردۀ ستارگان بالای ده میلیون دلار پیوست و البته قابل پیش بینی بود که روزی هم دستمزدش به بیست میلیون برسد دد





***


کارگردان و فیلمنامه نویس : مایک فیگیس بر اساس نوولی از جان اوبراین

فیلمبرداری : دکلان کویین
موسیقی : مایک فیگیس

بازیگران : نیکلاس کیج ( بن ) ؛ الیزابت شو ( سِرا ) ؛
جولین سندز ( یوری ) ؛ ریچارد لوییس ( پی یر ) ؛
استیون وبر ( مارک ) ؛

محصول 1995 آمریکا ؛ مدت : 112 دقیقه


***


نقد ها از : " س. عقیقی ؛ م.ر الله وردی "

" فیلیپ کمپ ؛ سایت اند ساند ، ژانویۀ 1996 "


 


 

 

 

جستجو
WWW Tafrihi

Copyright © 2005 Tafrihi.com  All rights reserved