پلك كه
به هم
بزنيدروز
واقعه از
راه
خواهد
رسيدو
شواليههاي
سفيد پوش
ايران
دنيا را
روي
سرخود
خواهند
گرفت.
بايداميدوار
باشيم
مردان
مادر كنار (راين)،
آفتاب و
مهتاب را
مهمانآرزوهاي
خود كنند و
آن قدر
بدرخشند
كه
فريادلياقتشان
گوش
ابرهاي
ناشناس
را هم كر
كند!
آنها بايد
در سرزمين
چشم آبيها
به سيم
آخربزنندو
براي
رقصاندن
محبوب سه
رنگ در
باد،تمام
سعي خود
را بكنند
چه كسي
بود كه ميگفت:(مرگ
براي وطن
همان
زندگي
است؟)
اين شما و
اين
توپچيهاي
عاشقي كه
همين
حالابه
عمق
تاريخ
هجرت
كردهاند.
وقتي
آنها بهجامجهاني
رسيدهاند
و وقتي
رستگاري
بر پردهچشمانشان
نقاشي
شده است،
لابد ميتوان
به اينفكر
كرد كه (مه)
تا هميشه
از درههاي
درونشانگذر
نخواهد
كرد!
ابراهيم
ميرزاپور:
پسر
لرستان !
پسر (لرستان)
در آن
سالهايي
كه در پسكوچههاي
خاكي روي
زمين داغ
شيرجهميرفت،
شايد تصور
هم نميكرد،
روزي
مردشماره
يك قفس
توري تيم
ملي لقب
بگيرد.
روزهااز
پي هم
سپري
شدند و او
تولد خود
را در
فولادجشن
گرفت.
نمايشهاي
دلچسب
كنار
كارون
باعثشد
تا مربيان
وقت تيم
ملي به
فكر دعوت
از
اوبيفتند.
او ميتواند
در جام
جهاني 2006بدرخشد.
حسن
رودباريان:
با پاي
پياده!
پسر
قزويني
با (تولي
پرس) شروع
كرد. او سن
وسالي
نداشت كه
همراه با
تيم ملي
جوانان
در
آسيادرخشيد
تا جاده
موفقيتش
هموار شود.
حسن
ازتولي
پرس
قزوين به
(ملوان)
رفت تا
فصلتازهاي
از زندگياش
رقم
بخورد. او
پس از
مدتيبه
واسطه
خدمت
سربازي
سر از پاس
درآورد.پاس
جايي
براي
شكفتن
سنگربان
جوان
بود، كه
تاچند سال
پيش با
پاي
پياده به
شهرك
اكباتانميرفت.
حالا پسر
ميليوني
سعادت
آباد، با
تيمملي
به (راين)
ميرود.
وحيد
طالبلو:
يوزپلنگ!
پسر
تداركاتچي
تيم ملي
با آن بدن
نحيف و آنروياها
وقتي از (فجر)
به (استقلال)
آمد
كمتركسي
تصور ميكرد
روزي
مدعي جدي
قرارگرفتن
در سنگر
تيم ملي
باشد. (وحيد)
دراستقلالمزد
اعتماد
ژنرال را
داد و در
كوتاهترين
زمان بهبرگ
برنده
آبيها
درروزهاي
دوزخي
بدل شد.
رحمان
رضايي:
پسر نور!
سالها پيش
وقتي او
در كوچههاي
مرطوب
نور باتوپ
پلاستيكي
دنيا را
روي سرش
ميگرفت
كسينميدانست
روزي
سوگلي
سيسليها
ميشود
وسيم
خاردار با
صلابت
تيم ملي
لقب ميگيرد.رحمان
كه از (مازندران)
به (اصفهان)
رفت
وباذوبآهن
در فوتبال
ايران
مطرح
شدپس
ازدرخشش
در
بازيهاي
مقدماتي
جام
جهاني2002
راهي
سرزمين
چكمهاي
شد.
ستار
زارع:
كاكوي
نجيب
كاكوي
نجيب
وقتي سر
را بر ميگرداند،
سالهاييرا
به ياد ميآورد
كه در
حياط
مدرسه با
توپپلاستيكي
غوغا ميكرد
تا خطكش
آقاي
ناظم
راروي
انگشتان
خود ببيند.
اما ستار
درس را بهفوتبال
ترجيح
نداد تا
بالاخره
به
آرزويش
برسد.حالا
مادر براي
پسر (امن
يجيب) ميخواند.
مادردعا
دعا ميكند،
ستار در
آلمان
زمين
نخورد،
اوطاقت
زمين
خوردن
پسري كه
روزي
صدباردست
مادرش را
ميبوسد،
ندارد.
حسين
كعبي:
فلفل تند
و تيز!
پسر
لشگرآباد
اهواز در
خانواده
پرجمعيت
چشمبه
جهان
گشود. با
پوستي
نازك و
نرم و
چشمانينافذ.
حسين
خيلي زود
سري ميان
سرها
درآورد. او
با تيم
ملي
نوجوانان
چهره شد و
بعدها
باپيراهن
سرخ (فولاد)
آنقدر
درخشيد كه
همهبراي
فلفل تند
و تيزي كه
دنيا را
روي سرشميگرفت،
او را به
هوا پرتاب
ميكردند
و هوراميكشيدند.
اميرحسين
صادقي:
شاد دوماد1
پسر جنوب
شهر كه
سالها
دركفاشي
پدرش
كارميكرد
و شبها با
يك پيكان
مسافركشي
ميكرد
تاخرج
خود و
خانوادهاش
را بدهد،
به
يكبارهلبخند
جهان را
نظاره
كرد و
آنقدر
پولدار شد
كهديگر
مسافركشي
نكند و
تنها در
خيابانها
امضادهد.
او حالا
يكي از
مسافران (راين)
است وميخواهد
در آلمان
خيلي
چيزها را
ثابت كند.شادوماد
فوتبال
ما كه به
تازگي
روي عرشه
يككشتي
جشن
ازدواج
خود را بر
پا كرد، ميخواهدرداي
آرامش را
باز هم
روي شانهاش
بيندازد.
آياميتواند؟
جواد
نكونام:
آرپيچيزن!
پسر كرج
خيلي
كوچك بود
كه با
بازي
منحصر بهفرد
خود بچه
محلها را
به وجد ميآورد.
اوبعدها
كه
خانوادهاش
به (تهرانسر)
آمدند بهستاره
بچههاي
تهرانسر
بدل شد و
شور و شادي
ونشاط را
به آنها
هديه داد.
او حالا در
جام
جهانييكي
از برگهاي
برنده
پرفسور
برانكوست.
فقطكافيست
آرپيچي
زن توي
جلد خودش
فرورود.
فقط
كافيست
آن وسط
همه را
باجنگندگياش
متحير كند.
يك ملت
به او
اميدبستهاند!
علي
كريمي:
سوپر
استار!
پسر (مارليك)
چشم و
چراغ تيم
ملي در
جامجهاني
است. او كه
نام خود
را براي
اولين
بار
باپيراهن
فتح به
گوشها
رسانده
بود،
بعدها
درپرسپوليس
به چهرهاي
خبر ساز
مبدل شد،
پس ازچند
فصل،
طنازي در
آن سوي
آب و آبكردنقند
در ته دل
داشد
منبع: مجله خانواده سبز