اين مرد آفتاب مي خورد

(نيكلاي دالگروكي) خود را (خورشيدخوار) مي‌نامد. او كه در ناحيه (دنپر) در كشور اوكراين زندگي مي‌كند تنها با اشعه و انرژي خورشيد زندگي مي‌كند. وقتي اين خبر را مي‌شنوم به نظرم باور نكردني مي‌رسد. يعني امكان دارد كه كسيغذا نخورد و انرژي لازم براي فعاليت‌هاي عادي روزانه را تنها از نور خورشيد كسب كند. تصميم گرفتم او را از نزديك ملاقات كنم و وضعيت او را دقيق‌تر ببينم. وقتي به دهكده محل زندگي او مي‌رسم مردي را مي‌بينم كه با پاي برهنه بر روي يك تخته چوب دراز در ايوان خانه خود ايستاده است. او پيراهني بلند به رنگ نارنجي روشن بر تن دارد كه نقش خورشيد بر روي سينه‌اش است. صورتش به زميني‌ها نمي‌ماند. او خيلي راحت راه مي‌رود و به نظر مي‌رسد نمي‌خواهد با زمين تماس پيدا كند. او نه گونه‌هاي فرو رفته‌اي دارد و نه چشم‌هاي گودافتاده‌اي و پوستش درست مثل پوست نوجوانان شاداب مي‌درخشد.مشخص است كه نيكلاي يك مصاحبه شونده شايسته و كارآزموده است. گويي عادت دارد كه با او مصاحبه كنند. يك گروه ژاپني همين چند روز پيش به دهكده آمده بود. آنها فيلمي درباره نيكلاي ساخته‌اند.

 

خورشيد خوار

نيكلاي با لبخند مي‌گويد: اين كه چرا من خورشيدخوار شدم هيچ ارتباطي با پرداخت پول به سوپرماركت محله ندارد. اين فقط يك روش روحاني است. چرا در تمام اديان دنيا چندين روز به روزه‌داري اختصاص پيدا كرده است؟ اين به خاطر تزكيه روح و پاك‌سازي جسم است. براي اين‌كه انسان تشويق گردد كه بلندنظرانه‌تر به دور و بر خود فكر كند و از هوي و هوسهاي ظاهري و زودگذر رها شود.
خداحافظي با غذا يعني خداحافظي با بسياري از وابستگي‌هاي جسماني و شهواني. من به جاي غذاهاي معمولي انرژي فضا را مصرف مي‌كنم. البته قبل از اين‌كه غذا خوردن را كاملا كنار بگذارم، مدت چهارده سال متوالي روزه گرفتم. در آن زمان هم فقط سبزيجات، ميوه‌جات و خشكبار مي‌خوردم. بعد غذاهايم تبديل به مايعات شدند. يعني به جاي غذا، آب سبزيجات پخته، كاكائو و شكلات داغ مي‌خوردم. سپس يك روز مثل اين‌كه به من الهام شده باشد دريافتم كه بدون غذا هم مي‌توانم زندگي كنم. از آن زمان تا به حال رژيم سختي گرفته‌ام و تنها چيزي كه مي‌خورم چاي با عسل و كمي آب جوشيده است. من فقط آب شارژ شده مي‌خورم يعني درست يك دقيقه قبل از به جوش آمدن آن را سر مي‌كشم. حدودا روزي ده فنجان از اين آب مي‌نوشم. بقيه غذاي من از خورشيد و از فضا و محيط اطرافم به دست مي‌آيد. احساس مي‌كنم كه خونم دوباره جوان شده است.>
مي‌پرسم: (منظورتان اين است كه وقتي به خورشيد خيره مي‌شويد و ساعت‌ها به آن نگاه مي‌كنيد، احساس گرسنگي خود را از دست مي‌دهيد؟)

گرسنه ميشم
او مي‌گويد: (خيلي وقت است كه من ديگر احساس گرسنگي نمي‌كنم. خورشيد با انرژي خودش مرا شارژ مي‌كند. درست مثل اين‌كه من يك باتري هستم و شارژ مي‌شوم. به نظر من زماني مي‌رسد كه هر كسي توانايي آن را پيدا مي‌كند كه با انرژي خورشيدي ادامه حيات بدهد. درخت‌ها و گل‌ها به خاطر عمل فتوسنتز است كه وجود دارند. انسان هم جزيي از اين طبيعت است. وقتي كه انسان خود را از شر غذاي خشن معمولي برهاند، انرژي عظيم و قدرتمندي را در بدن خود كشف مي‌كند. اين همان انرژي است كه قبلا براي انجام هضم غذا از آن استفاده مي‌شد. در اين هنگام است كه انسان هم از نظر روحي و هم از نظر جسمي به سطحي كاملا متفاوت با گذشته مي‌رسد و پيشرفت مي‌كند.> آن روز، روز بيست و پنجم ماه آگوست سال 3002 بود. روزي را مي‌گويم كه نيكلاي تصميم گرفت طبق قانون گل‌ها زندگي كند. او بر روي ايوان خانه خود ايستاد و به اعضاي بدنش ياد داد كه روزي سه بار از خورشيد انرژي بگيرند و تنها با انرژي آسمان زندگي كنند. به مدت دو هفته بدنش ضعيف و ضعيف‌تر مي‌شد. در آن مدت نيكلاي خواب مي‌ديد كه نان و كره مي‌خورد و بر سر سفره‌هاي رنگين نشسته است. ولي ناگهان احساس گرسنگي در او از بين رفت. او نسبت به غذا بي‌تفاوت شده بود و ديگر علاقه‌اي به خوردن در خود نمي‌ديد. نيكلاي احساس مي‌كرد روحش كاملا آرامش يافته است. نيكلاي صد روز پس از شروع رژيم خورشيدي خود فقط هفت كيلو وزن كم كرده بود. او قبلا در ناحيه قلب و معده خود احساس درد مي‌كرد ولي حالا مي‌گويد كه با از دست دادن آن وزن اضافه، دردها نيز از بدنش بيرون رفته‌اند و او را رها كرده‌اند.

كهكشان‌هاي من
مي‌پرسم: (هدف اصلي و آرماني تو چيست؟ با اين كار مي‌خواهي بيشتر زندگي كني يا مي‌خواهي سالم بماني؟ فكر نمي‌كني قيمتي كه براي اين هدف مي‌پردازي خيلي گران باشد؟)پاسخ مي‌دهد: (يك خورشيدخوار، ماموريت دارد كه نور، خوبي و تزكيه نفس را براي مردم به ارمغان آورد. من به مردم كمك مي‌كنم قوي و شادمان باشند و بتوانند در اين دنياي وحشي دوام بياورند. من افكارم را به كهكشان‌هاي ديگر منعطف مي‌كنم.)
مي‌پرسم: (مطمئنيد كه در كارتان كلك نيست؟ نكند يواشكي ساندويچ همبرگر مي‌خوريد؟)
با آرامش لبخند مي‌زند و مي‌گويد: (من آماده‌ام و بسيار مشتاقم كه توانايي بدنم را به هر كس نشان دهم. هر كسي مي‌خواهد دكتر باشد يا دانشمند. بگوييد بيايند و روي من آزمايش كنند. از نظر من هيچ مشكلي وجود ندارد. ناراحت نمي‌شوم. آن تيم تلويزيوني ژاپني كه اينجا آمده بودند تا فيلمي درباره من بسازند، با خودشان چندين محقق و دانشمند به اينجا آورده بودند. دانشمنداني كه بر روي توانايي‌هاي پنهان بدن انسان تحقيق مي‌كردند. آنها از من خواستند كه يك سري آزمايشات كامل پزشكي انجام دهم. آنها چند روز در خانه من بودند و تمام كارها و حركات مرا لحظه به لحظه تحت نظر داشتند و فيلمبرداري مي‌كردند. تمام فعاليت‌هاي جزيي مرا هم تحت نظر داشتند. كارهايي مثل اين‌كه چطور صبح از خواب بيدار مي‌شوم، چطور دوچرخه‌ام را سوار مي‌شوم و به هواخوري مي‌روم، چطور در باغچه سبزيجاتم، كار مي‌كنم و سبزي مي‌چينم و چطور كمي خودم را خم و راست مي‌كنم و به اصطلاح ورزش مي‌كنم. آنها مي‌گفتند من براي خودم يك ركورد شخصي دارم. هيچكس مثل من روزي سيزده ساعت به خورشيد خيره نمي‌شود.>
مي‌پرسم: (نتيجه آزمايشات چه شد؟)

غيرعادي نيستم
مي‌خندد: (نتايج نشان داد كه من انسان سالمي هستم و هيچ چيز غيرعادي در بدن من ديده نمي‌شود.) نمي‌دانم

 


 

 

 

جستجو
WWW Tafrihi

Copyright © 2005 Tafrihi.com  All rights reserved